واژه گرجی، گرجستاني، گرجيان در زبان فارسی
نام ((گرجی)) در سفرنامهی حکیم ناصر خسرو نیز آمده است: ((و فرزندان شاهان گرجی (1) و ملکزادگان دیلمیان و پسران خاقان ترکستان و دیگر طبقات اصناف چون فضلا و ادبا و شعرا و فقهای بسیار آنجا حاضر بودند، و همه را ارزاق معین بود، و هیچ بزرگ زاده را کم از پانصد دینار ارزاق نبود، و ببود که دو هزار دینار مغربی بود)).
(1) گرجی: منسوب به گرجستان که بخشی از قفقاز است. گرجستان اکنون یکی از جمهوریهای تازه استقلال یافته است.
خواجه نظام الملک توسی، وزیر با تدبیر سلاجقه در بحث از افراد تشکیل دهنده سپاه، وجود گرجیها را به عنوان افرادی نیک ضروری میداند و در کتاب سیاست نامه صفحه 184 دربارهی گرجیان چنین میگوید:
((و اگر از این (لشکر)، بعضی گرجیان (2) و شبانکارگان پارس باشند روا بود، که این جنس هم مردان نیک باشند)).
(2) گرجیان: گرجی منسوب به گُرج، قوم ساکن گرجستان.
زنان گرجی از دیرباز به هوش و زیبایی معروف بودند. گرجیان عموماً بلند قامت و سیاه موی و تنومندند. در کتاب نفثهالمصدور انشای شهابالدین محمد خورّندزی زیدری نسوی، راجع به گرج در صفحه 25، چنین آمده است: ((و دندان گُرج به اسنان سنان از آن کند گردانیده)).
گُرج: مراد قوم گُرج و مردم گرجستان است.
اسنان: جمع سنّ دندان.
سنان: آهن سرنیزه، جمع اسنّه.
منبع:
برگرفته از نشریهی قاصدک، نوشتهی استاد علی اکبر اجاکه، استاد ادبیات زبان فارسی
|